بارشِ اشک زیرِ بارانِ هفدهم اردیبهشت
به گزارش پایگاه خبری آینه مردم: به مناسبت هجدهم اردیبهشت، روز بیماریهای خاص و صعبالعلاج، ساعت شانزده مورخه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳، راهی میشویم برای تهیه گزارش خبری از کودکان سرطانی و بیماران خاص تحت حمایت کمیته امداد استان اردبیل.
شیرین حکیمیاصل، کارشناس اکرام ایتام و محسنین اردبیل، هماهنگیهای لازم با خانوادههای تحت حمایت که دارای فرزند دچار بیماریهای خاص و صعبالعلاج هستند را انجام داده.
صبح امروز، به دلیل بارشهای بهاری، سطح هشدار در اردبیل بالا رفته به خاطر احتمال سیلاب و پیشگیری از خطرات احتمالی. صدای قطرههای پرشتابِ باران، فضا را پر کرده و بارش به قدری شدید است که شاخههای درختان خم شده. بوی خاک آغشته به نم به مشام میرسد و حس خاصی را به وجود میآورد.
برخی خیابانها آب گرفتهاند و بعضی جویها، پُر آب میگذرند. ترافیک در شهر موج میزند و شیشههای بخار گرفته خودرو، مانع دیدِ کامل بیرون میشود. برفپاککن کار میکند و به خاطر بارش شدید، نمیشود آن را از کار انداخت که دیگر مقابل را نمیتوان دید.
نخستین منزل، خانه «علی اصغر» است. کودک هفت ساله اردبیلی که دچار تومور مغزی است. از همان نگاه نخست، دست و دل میلرزد و بغض گلو را میفشارد. نه میتوان جلوی چشمانِ خانواده اشک ریخت و نه میشود در برابر «علی اصغر» ایستاد و گریه کرد که این کودکِ نحیف، در دلش غوغا نشود.
پشتِ سرش جای بخیه است. با ماشین بازی میکند و گاهی عروسک بزرگی را به آغوش میکشد. مادرش حرفی میزند که گلو را خشک کرده و تشنگی امان میبرد. میگوید:
– علی اصغر حسرت نوشیدنِ آب را دارد!
خیلی راحت اشک از گوشه چشمانِ مادر سُر میخورد پایین. ادامه میدهد:
– اگر چیزی بخورد و پس از آن آب بنوشد، حالش به هم میخورد و بالا میآورد. تشنه میماند اما لب به آب نمیزند.
کار مصاحبه گره میخورد به حرفهای مادر. ماتم مینشیند روی صورت همه. دست میلرزد و دل یارای ادامه ندارد. یک آن انسان به لحظهای میرسد که ای کاش «گوش نداشت»! و نمیشنید.
از شیمی درمانی میگوید و هزینههای گزاف دارویی. به ظاهر مادر سعی میکند بر خود مسلط باشد اما لرزش دستانش که گاهی صدایش را ناواضح میکند، گویای همه چیز است.
کنار مادر، خواهری نشسته که چیزی نمیگوید. شاید چیزی نمیتواند بگوید. برادرش «علی اصغر» در حال نشان دادن نقاشیهایش به کارشناسِ اکرام است. کودکی که نسبت به سن خود، خیلی کوچک نشان میدهد و به خاطر ترس کودک از بالا آوردن و لب نزدن به غذا و… «آب» است!
پشتِ پنجره، آسمان یکریز میبارد. اشکهایمان را پشتِ پلک قایم کردهایم. مادر میگوید:
– کمیته امداد خیلی خیلی به ما کمک کرده اما دکترهای متخصص گفتهاند که برای معالجه بهتر باید دوران درمان تکمیل شود و این هم نیازمند هزینه است. در خانهای استیجاری زندگی میکنیم و مخارج زندگی با سه کودک بسیار بالا است و از خیران میخواهم تا فرزندم «علی اصغر» را کمک کنند.
با اینکه مادر کفشهایمان را در جایی گذاشته تا خیس نشود اما باران به قدری شدید است که آب رفته درونِ کفشها. خداحافظی کرده و از خانه بیرون میآییم. درون ماشین، کسی حرف نمیزند. تنها صدای برفپاککن میپیچد که قطرهها را کنار میزند.
مُهنا، دختر پنج ساله سرطانی را دریابیم
منزل دوم، خانه «مُهنا» است که چهرهای آشنا برای غلامرضا گوزلی، رییس روابط عمومی و اطلاعرسانی کمیته امداد استان اردبیل است. او و برادرش در فیلم مستند «والی مهر» (در خصوص جواد قرآن نویس، یکی از خیران به نام استان اردبیل و رئیس بنیاد حمایت از کودکان سرطانی شمیم مهر) حضور داشتند. وقتی سراغ برادرش را گرفت، پدر سرش را پایین انداخت و با صدایی گرفته گفت:
– امیر مهدی قبل از عید نوروز فوت کرد!
بهت و تعجب بر چهرهها نشست. دو فرزند این خانواده دچارِ سرطان بودند که یکی از آنها پَر کشیده بود. خانهای استیجاری که حتی لوازم اولیه زندگی هم نداشت. تمامِ منزل در یک مکانِ بیست متری خلاصه میشد که بزرگترین داشته خانواده را میتوان یخچال و بعد سماوری یاد کرد که زیرش خاموش بود.
پدر عینکِ تهاستکانی خود را روی پیشانی میفشرد و مادر که هنگام حرف زدن زبانش میگرفت. مردِ خانه از هزینههای زندگی سخن گفت تا رسید به بیماری دخترش. حرفهایش ناتمام میماند. نگاهش در چهره «مهنا» گم میشود و نمیتواند سخن بگوید.
«مُهنا» یک لحظه هم از مادرش جدا نمیشود. مشخص است که در دوران شیمی درمانی است و سرش خالی از مو. دختر هیچ حرفی نمیزند. مانند برادر، در کلیه و رودهاش تودهای بدخیم جا خوش کرده که او را میرنجاند و دردهایش به گریه ختم شده و مادر که میکوشد با در آغوش گرفتن او را آرام کند.
کنارِ در خانه پلهای است که با بالا میرود. قطرههای باران از روی سنگهای مرمر پله سر خورده و فرو میریزند. بغض گلوها را میفشارد و کسی نمیتواند گریه کند. دیگر نمیتوان در خانه نشست. کفشها مثل منزل قبلی خیس شدهاند. تا به خودرو برسیم، باران حسابی شانه و سرمان را خیس کرده است.
وقتی درِ ماشین بسته میشود. حالا بارانِ اشک است که در زیرِ باران هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ باریدن میگیرد. ساسان رحمتی، خبرنگار صداوسیمای مرکز اردبیل نخستین کسی است که دست بر دستمال کاغذی میبرد تا کسی متوجه اشکهایش نشود!
راننده که تا حدودی در جریان تهیه گزارش خبری قرار گرفته، از حالِ کودک میپرسد و وقتی ماجرا را میشنود، سکوت میکند اما ارام آرام از گوشه نگاهش قطرهها پدیدار میشوند. کاش پلکها هم برفپاککن داشتند برای… .
الینا، دختر ۱۱ ساله دچار «سلیاک» را دریابیم
منزل سوم، خانه «الینا» است.
پدرش با وجود بیماری در زیر باران منتظرمان است. به یکی از مناطق محروم شهر اردبیل رفتهایم در محله درویشآباد. وارد منزل میشویم. دختر خالههای «الینا» با او بازی میکنند و مصاحبه با مادر و پدرش آغاز میشود.
او کودکی به ظاهر سالم اما دچار بیماری «سلیاک» است به خاطر همین باید مواد تغذیه به خصوص نوع به خصوص از نان را مصرف کند تا دچار مشکل نشود. هزینههای درمانی این کودک یازده ساله نیز بالا است و پدر که خود از بیماری «آتروفی عضلانی» رنج میبرد، ناتوان در تامین هزینههای درمانی دخترش است.
او نیز از خیران و نیکوکاران میخواهد تا یاریگر کودکان بیمار و صعبالعلاج باشند تا از دردهایشان کاسته شود.
ساعت حدود هجده و سی دقیقه است که به اداره میرسیم. باران با همان شدت میبارد. در سالن جلسات، مصاحبه با علیرضا حسیننژاد، مدیرکل کمیته امداد استان اردبیل انجام میشود که میگوید:
– ۱۳۲۰ نفر از مددجویان تحت حمایت کمیته امداد جزو بیماران صعبالعلاج و خاص هستند که کمیته امداد تلاش میکند هزینه این بیماران صعبالعلاج سرطانی و زمینگیر را که سنگین است، پرداخت کند.
وی ادامه میدهد:
– در سال گذشته از بابت هزینههای درمانی و فرانشیز این تعداد از بیماران یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان پرداختی انجام دادیم که این پرداختیها با اولویت بیماران سرطانی و صعبالعلاج بوده است.
در خاطرمان به یاد سفرهای مدیرکل کمیته امداد استان اردبیل میافتیم که در تمامی این سفرها به شهرستانهای استان، اولویت نخست را به دیدار با بیماران خاص، صعبالعلاج و زمینگیر اختصاص داده است تا رفع نیازهای اساسیشان در راس فعالیتها قرار گیرد.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰