مدرسهای در اردبیل که همه معلمانش حامی ایتام هستند
به گزارش پایگاه خبری اینه مردم: رهسپار راهی شدهایم که انتهایش به مدرسهای میرسد که جریانساز فرهنگ خیر و احسان است. از وقتی شنیدهایم که همه مسئولان این مدرسه حامی ایتام و محسنین اردبیلی هستند، دل توی دلمان نیست تا دوازدهم اردیبهشت از راه برسد و سوی مدرسه روانه شویم.
ساعت هشت صبح است و در جای جای خیابان، کودکانی دیده میشوند که گل یا کادویی همراه دارند. آسمان گاهی ابری است و برخی اوقات هم خورشید رُخی نشان داده و دوباره پشت ابر پنهان میشود.
بیش از هر چیز، شکوفههای بهاری با نسیمی میرقصند و خودنمایی میکنند. صدای گنجشک و یاکریمها هم از گوشه و کنار میآید. راه کمی طولانی است و تصور از مدرسهی خیرخواهانه خیلی سخت. باور اینکه هفده معلمِ مدرسه، همگی یاور ایتام و محسنین باشند کمی دور از ذهن میآید اما وقتی آموزگارانی نیکوکار گام در این مسیر گذاشتهاند، باید باور کرد که حقیقت دارد.
پس از نیم ساعت به جلوی مدرسه دخترانه شهید کریمی میرسیم. معاون مدرسه در را میگشاید و داخل میشویم. مدیر مدرسه منتظر است و پیش میآید.
بچهها سر کلاس هستند و از برخی کلاسها هم صدای سرود دسته جمعی میآید: «ای ایران ای مرز پر گوهر / ای خاکت سرچشمه هنر / دور از تو اندیشه بدان / پاینده مانی و جاودان».
دستهگل، شیرینی، لوح سپاس و هدیهای معنوی به همراه داریم. میز مدیر پر است از کادوهایی که هنوز باز نکرده و مشخص است دانشآموزان علاوه بر معلمان خود، برای مدیر هم هدیهای آوردهاند.
صحبت آغاز میشود و مدیرکه از مصاحبه دوری میکند، بعد از اینکه شرح میدهیم باید کارهای خیر و نیک گفته شود تا در جامعه جا بیفتد که همه به فکر همنوعان خود هستند، قبول میکند که حتی شده بسیار کوتاه حرف بزند.
مدیر میگوید: «ما همه بچههای نیازمند و به خصوص آنها که تحت حمایت کمیته امداد هستند را شناسایی کردهایم و سعی میکنیم در روزهای سخت زندگی یاریگرشان باشیم. تمامی معلمان حامی ایتام و محسنین هستند که به غیر از واریزی ماهیانه، گاهی خودشان در مناسبتهای مختلف به کودکان نیازمند مدرسه کمک میکنند».
وطندوست، معاون مدرسه کمی دور ایستاده و در تدارک اجرای برنامه است. قرار شده بچهها به حیاط بیایند و «زنگ سپاس» به پاس قدردانی از مقام معلم به صدا درآید و در مقابل چشمان دانشآموزان از مدیر، ناظم و یکایک معلمان تجلیل به عمل آید تا اینگونه کودکان نیز مانند اساتید خود گام در مسیر خیرخواهی بگذارند.
سراغ نخستین معلم میرویم. روی تخته سفید با ماژیک مشکی مینویسد: «الله الله فی الایتام» و به شاگردانش در خصوص این جمله از حضرت علی(ع) توضیح میدهد. یکی از دانشآموزان دستش را بالا آورده و میگوید:
– خانم شعری در این باره بخونم
معلم لبخند میزند و سرش را به نشانه «آری» تکان میدهد. او میخواند:
– علی آن شیر خدا شاه عرب / الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است / دل شب محرم سرّالله است
و بعد یکایک دانشآموزان کلاس یکصدا خواندند:
– ناشناسی که به تاریکی شب / می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش / می کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سرّ جلی / نشد افشا که علی بود و علی
کفن از گریه ی غسّال خجل / پیرهن از رخ وصّال خجل
شبروان مست ولای تو علی / جان عالم به فدای تو علی
معلم دست میزند و تشویقشان میکند. لبخند بر صورت تمامی دانشآموزان مینشیند. روی سکوی پنجره، گلدانهای بسیاری قرار دارد که بیش از هر چیز، شمعدانیهای صورتی خودنمایی میکنند. آن سوی پنجره، حیاطِ بزرگِ مدرسه به چشم میخورد که اطرافش با درختان پُر شده است.
معلم میگوید: «چند سالی است که حامی ایتام شدهام. این بچهها را مثل فرزندان خودم دوست دارم و آنها را از خانواده خودم میدانم. کاش این کمکها مورد قبول خداوند قرار گیرد.»
با حضور مسئولان آموزش و پرورش و کمیته امداد، لوح حامی و یک تابلوی نفیس که نام حامی بر روی آن درج شده، تقدیم این معلم نیکوکار میشود.
علیرضا حسیننژاد، مدیرکل کمیته امداد استان اردبیل از این معلم خیراندیش تشکر کرده و رو به دانشآموزان میگوید:
– بچهها کی میتونه طرح اکرام رو توضیح بده؟
از گوشه کلاس، یکی از دانشآموزان با اشتیاق بسیار دستش را بلند میکند، برمیخیزد و توضیح میدهد:
– این طرحی برای کمک به بچههایی است که بابا ندارند. ما باید همیشه به آنها کمک کنیم.
صدای تشویق بلند میشود.
معلم ادامه میدهد:
– در کلاس خیلی راجع به این موضوعات صحبت میکنیم تا بچهها از همین الان به فکر همدیگر باشند. ما حتی در همین کلاس، دانشآموزِ حامی هم داریم.
با گفتن این جمله، همه تعجب کردیم. نگاهها سوی بچهها روانه شد. معلم از دانشآموزِ حامی خواست تا برخیزد و صحبت کند. او دستش را بالا آورد و گفت:
– من حامی ۳ فرزند معنوی هستم.
صدای تشویقها این بار بلندتر از قبل به گوش رسید.
کم کم حیاط خلوت، پر شد از حضور دانشآموزان که در صفهای منظم پشت سر هم ایستاده بودند. پس از قرائت قرآن، «زنگ سپاس» به صدا درآمد.
جالب وقتی بود که مدیر، ناظم و معلمان مدرسه یک به یک روی سن میآمدند تا گل، لوح و هدیه معنوی خود را تحویل بگیرند. بچهها با شور و نشاط فراوانی پس از شنیدن نام معلم خود، با هر چه در توان داشتند دست میزدند و شادی میکردند.
برنامه به پایان رسید و دانشآموزان در صفهای منظم سوی کلاس روانه شدند. حیاط دوباره خالی شد.
وقت بازگشت، از پشت پنجرههای مدرسه، گلدانهای کلاس رخ نشان میدادند. به نظر میرسید این مدرسه حتی در پاییز و زمستان هم، حالِ «بهاری» دارد.
به یقین، هرکدام از این معلمان و دانشآموزان «سفیران مهربانی» خواهند بود تا هیچ فرزند یتیم و نیازمندی چشم انتظار نباشد.
پایان گزارش/
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰